تغییر گام:
سرعت:
گام اصلی:Em

ای یار جفا کرده ی پیوند بریده
این بود وفاداری و عهد تو ندیده
در کوی تو معروفم و از روی تو محروم
گرگ دهن‌ آلوده ی یوسف ندریـده
ما هیچ ندیدیم و همه شهر بگفتند
افسانه ی مجنون به لیلی نرسیده
در خواب گزیده لب شیرین گل‌ اندام
از خواب نباشد مگر انگشت گزیده
بس در طلبت کوشش بی‌ فایده کردیم
چون طفل دوان در پی گنجشک پریده
میلت به چه ماند ، به خرامیدن طاووس
غمزه ات به نگه کردن آهوی رمیـده
مشتاق توام ، با همه جوری و جفایی
محبوب منی با همه جـرمی و خطایی
من خود به چه ا رزم ــــــ که تمنای تو ورزم
در حضرت سلطان که بر د نام گدایی
خود کشته ی ابروی توام من به حقیقت
گر کشتنی ام باز بفرمای به ابروی
بر یاد بناگوش تو بر باد دهم جان
تا باد مگر پیش تو بر خاک نهد روی
بس در طلبت