تغییر گام:
سرعت:
گام اصلی:Bm
این جنگل چوب خورده
تو نعره های خفیفش
شیر لگد خورده داره
دریاست دریای تابوت
رو شونه های نحیفش
مرغابی مرده داره
طفلک همش لنگ نونه
این سفره هرچی که داشته
برداشته و بذل کرده
از تشنگی نصف جونه
این مشک دستاشو عمری
نذر ابوالفضل کرده
این صورت استخونی
از فقر سیلی که میخورد
دردو فراموش میکرد
البته یادم نمیره
وقتی جوون بود با فوت
خورشیدو خاموش میکرد
روحی که رو موج اف ام
مینشست کنج اتاقو
سرگرم بخت خودش بود
لبخند میزد به آفت
سیبی که نعشش همیشه
زیر درخت خودش بود
ای چرک رو اسکناسا
ارابه ی ناشناسا
پیکان دلتنگ بابا
بار تلنبار مونده
از شهرو از یار مونده
قربانی جنگ بابا
پیجامه ی بی ادامه
چشم انتظار یه نامه
تسبیحو سجاده بابا
ای سرفه های پر از دود
ویرونه ی شاه مقصود
از سکه افتاده بابا
میگفت جاهل که بودم
عمر عزیزم هدر شد
توی صف سینماها
میگفت امروز دیگه
نقش مهمی ندارم
توی تئاتر شماها
میگفت ده سال هر روز
راه دواخونه ها رو
ترک موتور گریه کرده
از اون سر چاله میدون
تا این سر توپ خونه
با توپ پر گریه کرده
میگفت ما مرغ شامیم
حالا یا بزم عروسی
یا مجلس سوگواری
میگفت فرقی نداریم
فرق ما دوتا شبیه
اسب کالسکستو گاری
میرفتو میگفت پشت
لبخند سه در چهارم
قسط عقب مونده دارم
میگفت از من گذشته
میرفتو میگفت امشب
مهمون ناخونده دارم
ای چرک رو اسکناسا